۱۳۹۰ اردیبهشت ۵, دوشنبه

قوی سیاه


دلم ز عشق تو شد ذره ای و آن هم خون
تنم ز مهر تو شد سایه ای و آن هم هیچ

قوی سیاه از آن جهت تکان دهنده است که جراحت های جسم و روح آدمی را به عریانی پیش روی می آورد.
زخم ها نشانه هایی هستند که آزار روح را تاکید می کنند.درامی که مبتکرانه بازی بیانی جدیدی را
بر پایه آزموده های خود به نمایش می نهد.،سبکباری روح  در اندام لاغر و تکیده نینا و نیز استحاله در کالبد
آن پرنده ، انتخاب رقص باله برای او و در نهایت اینکه قهرمان  تراژدی خود به چشم خویشتن می دید
که جان از بدنش بیرون می رود.
 خواست وتسلیم  نینا به سکس نیز پرده ای دیگر از نمایش جسم بیجان اوست که در طلب و اکراه  راه را بر بیننده
نیز می گشاید. نینا به عنوان بالرین چنان وجدی مهار نشدنی  نسبت به هنرش دارد که از سویی همین فضای
 ذهنی متضاد موجب جنگ نیرو های اهریمنی و فروهر در نهاد او می شود.او با هم کلاسی هایش نیز در رقابتی جانگداز
برای به دست آوردن شاه نقش می جنگد،ولی بزرگترین رقیب او خودش است که باید بر کمبودها و ناتوانایی خویش
پیروز شود. او پاکی و معصومیت کسب نقش قوی سفیدرا دارد ولی در مسیر فیلم تجارب نقش قوی سیاه را نیز
کسب می کند. پروسه دگردیسی در افکار نینا در بعد ساختاری فیلم نیز به روانی پیش می رود چنانچه تماشاگر
عبور از مرزهای خیال به واقعیت یا بالعکس را حس نمی کند و در کلیت فیلم مستغرق  می شود.
تعادلی که در لحن و ساختار و مضمون فیلم نهفته است قوی سیاه را به اثری وحدت گرا و بدیع بدل می سازد.
بازیگر نقش نینا به واسطه  یگانگی اش در کل اثر  می درخشد و این کمال وجودی را از میان خیر وشر به
اوج می رساند.تصاویر  نیز  حاوی آگاهی ، احساس و حرکاتی کمال یافته اند.
سرشاری ، زیبایی و هراس   تاثیری عمیق بر روان تماشاگر می نهند.

هیچ نظری موجود نیست: