۱۳۹۲ فروردین ۱۷, شنبه

آغاز بهار

 سال نو را آغاز می کنیم، حس عجیبی را از سر می گیریم... ثانیه های تحویل سال...
 مانند آنوقت که  سفر در پیش داریم و از زیر
کتاب می گذریم و آبی هم پشت پایمان ریخته می شود... نوروز و بهار را آغاز می کنیم با امید ها و دلشوره هایش ، آینده ای که ترس هایش را  به دلمان میریزد و دریغ از یاخته های  قلب و ذهن که لحظه ها را در خود میسوزانند و خود نیز می میرند و سرانجام کهن سالی و فنا .وکارهای زمین گزارده و امید های واهی بزرگ... به یاد  مرحوم عمران صلاحی  می افتم:
مادرم روی سرم قرآن گرفت     آیه ها در پیش چشمم جان گرفت
ابرها از چارسو گرد آمدند       رفتم و پشت سرم باران گرفت
فرخنده با نوای رستاخیز درختان رویش سبزمان را آغاز کنیم با جوانه های امید.   
قزوین.   بهار   1392