۱۳۹۰ شهریور ۲۰, یکشنبه

ابلوموف

ابلوموف یکی از گیراترین فیلم هایی است که از سینمای روسیه به تماشا نشستم.
فیلمی با ظرافت وبر اساس رمان معروفی به همین نام از ادبیات رئالیستی روسیه نوشته ایوان گنچاروف.
فیلم داستان مردی فربه وسست اراده اهل روسیه است که در سه گانه ای عشقی  واقع شده ودر
تلاطم روحی ونزاع شخصیتی با خود و عشقش الگا گرفتار است.
نیکیتا میخالکوف کارگردان آن در تحقق رویاهای مربوط به داستان بسیار با احساس رفتار کرده است.
از جهت ساختار تصویری همچون اکثر آثار با ارزش هنر روسیه ملهم از زیر بنایی شاعرانه و نقاشانه
و مملو از قاب بندی های شگفت از نور و رنگ است.


فلسفه حاکم بر چنین سینمایی آنقدر ویژگی در خود دارد که آدم را به سمت رهایی و تعالی سوق
می دهد .با اینکه فیلم مملو از نامیدی های یک انسان خلوت گزیده است که به لحاظ جسمی و روحی
توان  رقابت دررابطه ای عشقی وشورانگیز را نداشته وتنها در ناکامی هایش بیننده را شرکت می دهد.
ابلوموف نمایانگر مسخ انسانی ست که تن به جبری گرایی ای از نوع خویش داده ؛
 مَنشی که در ادبیات به ابلوموفیسم از آن یاد می شود .

                      ابلوموف در بستر دراز کشیده و دائم می خواهد کاری بکند ،
رابطه ی طنزآمیز او با زاخار بسیار زیبا پرورانده شده ،
بعد شولتس ، دوست آلمانی او وارد می شود و تلاش می کند که او را از رخوت خویش خلاص کند .
 دوست صالح و کوشای او شاید به عمد غیرروسی نمایانده شده ،
چون هدف اصلی رمان نکوهش روحیه ی سست روسیان است .
قسمت دیگرزمانی ست که شولتس او را با الگا آشنا می کند .
او عاشق می شود ، عشق دوطرفه می شود و شورانگیزترین سالهای زندگی ابلوموف آغاز می شود
 ولی … عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها …
 ابلوموفیسم دوباره شروع می شود و بین آنها فاصله می اندازد تا اینکه الگا می فهمد
درباره ی او اشتباه کرده و آنها با چشمی گریان از یکدیگر جدا می شوند .
بعضی مشکلاتی که در راه رسیدن این دو به هم خودنمایی می کند ،
 طبیعی ست و شاید در بعضی موارد سستی اراده و محتاط بودن ابلوموف را بتوان توجیه کرد
ولی عدم توان او برای حل مشکلات ، او را سست اراده ای محض و الگا را از خویش ناامید می کند .
دوره ی بعد او زمانی ست که با زن صاحبخانه ی خویش ازدواج می کند و
 رویای او برای ساختن ملکی نمونه توسط شولتس عملی می شود .
 او به زندگی محدود به عوام دوروبرش عادت می کند .
تن به زندگی ای مرده که هرکسی را به  سرنوشت هولناک دیوانگی می اندازد
ولی فقط ابلوموف است که این زندگی را دوست دارد . او خواهان آرامش دریاچه ای مرده است .
پس می میرد . شولتس با الگا ازدواج کرده و بچه دار شده است و
علاوه بر گردانیدن ملک ابلوموف و الگا ده ها کار دیگر نیز می کند .
ولی الگا هرگز نمی تواند ابلوموف را فراموش کند . وسواس های سی سالگی زنانه او را دربرگرفته ،
یاد عشقی کهنه ، او اکنون کدبانوی یک خانه ی اشرافی ست ، ولی همیشه
در پس فعالیت های روزانه اش و با وجود علاقه به شوهرش ، نمی تواند گذشته را فراموش کند
و همیشه خلایی را در خویش احساس می کند . خلایی که موجب می شود
هر زمانی از زندگی خویش آن رضایت ایده آل را نداشته باشد .
همین جاست که اهمیت رئالیسم  اثر آشکار می شود . با وجود این که  در بسیاری اوقات
 به رویاپردازی های آرمان شهر ابلوموف پرداخته ولی سرانجام می بینیم که
همه چیز در جهت نفی ایده آلیسم در این جامعه است .میخالکوف با استادی همه ی ملال زندگی را
به تصویر می کشد . آیا زندگی غیر از این است ؟
ملالی پرگو که روز به روز تکرار می شود .


ابلوموف ، فلسفه ای نیز دارد . فلسفه ای که از آن به عنوان ابلوموفیسم یاد می کنند .
 ابلوموفیسمی که دورن مایه ی آن تنبلی ، ملال و پوچی انسان های روسیه ی آن زمان است .
اشراف زادگانی که تمامی زندگانی خویش را بدون کار کردن گذرانده اند .
 آن جا که خود ابلوموف، کودکی خویش را که بوسیله ی زاخار بزرگ شده است ، به خاطر می آورد 
مصداق بارز این مدعا ست . گوگول در کتاب نفوس مرده خود این گونه می نویسد :
(کیست که بتواند شعار نیرومند ( به پیش )
را به زبانی فریاد بزند که بر روح روسیان اثر کند ؟
… در سراسر خاک روسیه کم تر کسی یافت می شود که یارای کشیدن این فریاد نیروبخش را داشته باشد )


نيكيتا سرگئي يوويچ ميخالكوف كارگردان و بازيگر شهير روس - مشهور به اسپيلبرگ روسيه
- در 21 اكتبر 1945 در شهر مسكو به دنيا آمد. پدربزرگش از خاندان سلطنتي و حاكم ياروسلاول بود.
پدر نيكيتا نويسنده داستان هاي كودكان بود و بيشتر به خاطر سرودن ترانه هاي ملي و انقلابي مشهور شد،
 مادر شاعرش نيز دختر هنرمند آوانگارد روس «پيتر كونچالوفسكي»
و نوه دختري نقاش مشهور «واسيلي سوريكوف» بود، ضمن آنكه برادر بزرگ تر نيكيتا
«آندري كونچالوفسكي» نيز كارگردان بسيار مشهوري است كه به واسطه همكاري و
 دوستي اش با آندري تاركوفسكي (و حضور در فيلم «كودكي ايوان») معروف است.



بخش عمده ای از دریافت های فیلم  در قالب گفتار فارسی مدیون 
 دوبله نقش ابلوموف ( آلکس تاباکوف ) است ،
 که تلخی اندیشه و درون او را هویدا می سازد. این صدا صدای ناصر طهماسب است
که جادوی فیلم را کامل می کند.


هیچ نظری موجود نیست: