۱۳۸۹ بهمن ۱۲, سه‌شنبه

مسجد،آتشکده یا مدرسه



انسان همواره توسط حواس پنجگانه خود از محیطش اطلاعاتی به دست می آورد و در فکر خود
بررسی می  نماید . محیط زندگی ،تحصیل و ... دارای پیام هایی است که به صورت
سازمان یا بافتی خاص وجود دارند و انسان برای درک آن ها سعی در ایجاد انتظامی متناسب با
قابلیت های ادراکی خود می نماید. من در سال 66 وارد دبیرستانی(رهنما سابق . مجاهدین اسلام) شدم که آدم هایش یعنی
اغلب دانش آموزان  هیکل و قد و قامت مردانه ای داشتند .کمی دچار اظطراب می شدم.
مخصوصا که تازه وارد هم بودم .اما یک چیز استثنایی این مدرسه در خود داشت که شاید
کمتر فضایی به خود دیده بود. بنایی تاریخی درست در مرکز حیاط قرار داشت که در فلسفه
وجودیش  هم ابهام بود. همگان بدان آتشکده می گفتند. در طول زنگ های تفریح محل مجالست
وانس من و  دوستانم بود. قامت بلند و هیبت هندسه زیبای آن بود که نوعی گشودگی به سمت حیاط
داشت . از داخل که به کالیگرافی ها و نقوش محراب دقیق می شدم اثرات روحانی فضای مسجد
در آدم رسوخ می کرد. آن دوران و فضا برای ذهن  امثال من ثمر بخش بود . بعدها در دوره های
تحصیل بالاتر  مانند این اتفاق با من  همراه بود . آن دوستانم که با من هم کلاس بوده اند به این
نکته آگاهند.خلاصه فضا همه چیزش به کلی متمایز بود . معلمان هم فضای یکدست کنونی را
نداشتند و همه تیپ معلم داشتیم .
یادم هست که از تلویزیون آمده بودند ضبط تصاویر همین بنا که به مسجد حیدریه شهرت داشت
و من هم گوشه ای از حیاط یک نقاشی دیواری بزرگ را کار می کردم و مرحوم محصص راوی
آن مستند بود.
این بنا  که به قرن چهارم و پنجم هجری بر می گردد به دستور امیر خمار تاش وزیر ملکشاه سلجوقی تعمیر
شده است ولی اساس و بنیانش در قبل از اسلام بوده است .
و از هر لحاظ به معماری مسجد جامع  عتیق (همان دوره )نزدیک است.جالب اینکه از بیرون مدرسه
به لحاظ گود بودن حیاط هیچ نشانه  ای برای بازدید کننده وجود ندارد و ساختمان شیروانی با
آجرهای قرمز آنرا از همه سمت محصور نموده است. مدرسه ای که  در زمان ما عمر مفیدش تمام شده بود
بعد از ما هم چندین با ر
نام و کاربری اش تغییر یافت و حالا هم به گمانم به مدرسه ابتدایی بدل شده است. چقدر برای نوگلان علم و دانش
ثمر داشته باشد نمی دانم.

هیچ نظری موجود نیست: