۱۳۸۹ بهمن ۳۰, شنبه

خاطرات

شعر ها آن گونه که مردم خیال می کنند زاده احساسات نیستند(این شعرها خیلی راحت به دست می آیند)
بلکه نتیجه تجربیات زیسته شده اند.برای نوشتن تنها یک شعر می بایستی شهرها ،آدم ها و چیزهای
زیادی را دیده باشی. باید جانوران را بشناسی،بایستی شیوه پرواز پرندگان را احساس کنی و نیز لرزشی را که صبحگاهان
 گل های کوچک را می شکافاند،دریابی.بایستی توان به خاطرآوردن جاده ها را در سرزمین های ناشناس
داشته باشی.توان به خاطر آوردن برخوردهای غیر منتظره و خداحافظی هایی که گویی
دیر زمانی به طول می انجامد... واما داشتن این خاطرات هنوز کافی نیست. می بایستی
توان از یاد بردن آنها را داشته باشی،آن گاه که بی شمارند. بعد ،می بایستی پرحوصله در انتظار بازگشت دوباره
آنها بر جای بمانی. چرا که خاطرات هنوز آنچه باید باشند ،نیستند. می بایستی با خون ،نگاه،
و حرکات ما در آمیزند ، می بایستی بی نام شوند و دیگر برای ما قابل تشخیص نباشند.
پس این گونه در بطن زمانی بسیار نادر ،اولین کلام شعر می تواند در میان خاطرات به
یکباره ظاهر شود وز آن میان سر برآورد.
راینر ماریا ریلکه

هیچ نظری موجود نیست: