۱۳۹۰ فروردین ۲۲, دوشنبه

زبان نقاشی

/


 هر زبانی که به ارث می بریم ،هم وسیله است و هم محدودیت .
وسیله است چون مانند کلمه ها و جمله ها و گزاره ها ،اطلاعات  نظم یافته و منتقل می شود.
ولی همواره در حد مشخصی به انتظارات پاسخ می دهد. نقاشی یک وسیله بیانی سنتی است
که همه ظرفیت های زبانی خود را آزموده است و تابع نظام هایی است که نهادینه شده است.
قالب های پیش ساخته تفسیری که از محیط فرهنگی به ارث برده ایم در آن راه دارد و با
وظایف آن هماهنگ است و شرح تجریدها ،نشانه ها ،کلمات ،گزاره ها و کلیشه های تصویری
است که فرم و محتوای آن زبان  (نقاشی )را تشکیل می دهد.
در هر گوشه از جهان  زبان ها مثل هر وسیله دیگر انتخاب می کنند. به طور مثال اگر  کسی در
سن پطرزبورگ یا پراگ  تنفس کند . هوای نغمه ها  رابازدم می کند . نقاشی زبانی است که
مثل هر وسیله دیگر آدم های خود را انتخاب می کند و اما فعالیت اش در همان محدوده زبانی
خودش بوده وپاسخگوی دیگر انتزاعات ذهنی کاربران و مخاطبین آن است .
زبان  نقاشی بخشی از ابعاد ارتباطی و تجربه ذهنی و تصویری را جواب می دهد و بخش های
دیگر را به حال خود رها می کند. به طور مثال دماسنج که به زبان محدودی سخن می گوید
از وزن چیزی نمی داند وبرای آن تنها دما مطرح است و وزن به حساب نمی آید.
آنچه دماسنج می گوید درست است اما اگر دانستن وزن ،رنگ ،بو و یا ویژگی دیگری غیر
از دما مطرح باشد آنگاه برای آن وسیله محدودیت بوده و کاری را انجام نیافته می گذارد تا
دیگری دنبال کند.
بازنمایی قالب هایی که رشدشان متوقف شده ، کاری عبث به نظر می رسدو به زمانی
مربوط می شود که هنوز تصور می شد اشیا منزوی و به طور ایستا تصویر شودو مکان هایی
را در فضایی خالی و مطلق اشغال کند .
رابطه ای که هنرمند مدرنیست (مارک روتکو) را  بااین مواجهه که آثارش را در رستوران به اجرا
گذارند دچار حیرت و باژگونی نمود.
با جهانی از آشنایی ها زیستن این خطر را دارد که از هر تلنگر به نو آوری ها آدمی به
وحشت می افتد . هر روز چیزی نو  از ناتوانی همراه با بی اعتقادی  پرده بر می دارد .
تنها راه مناسب  تدوین خواست های پیشین و ارزیابی کامل انتظارات و محدودیت ها بدون مرزبندی
کهنه ونو است که در  این صورت با در نظر داشتن اصل تداوم  انسجام عاطفی بین زبان های  مختلف
برقرار می شود.  در این جا منظور پیوند نقاشی با ابعاد آگاهی های  جدید است.

هیچ نظری موجود نیست: