۱۳۹۰ اردیبهشت ۳, شنبه

طبیعت وهنر

بخشی از نقاشی/ مهدی کریمی/1380/ ترکیب مواد/180/190


چیزی که به حساب می آید کاری است که آدم انجام می دهد ،نه چیزی که قصد انجامش را
داشته است . در هنر قصد انجام کار کافی نیست ،باید در واقعیت آن را ثابت کرد .
نقا شی با کلمات پدید نمی آید و با کلمات هم تفسیر نخواهد شد.
ایده قبل از اجرا نمی تواند سرشتی  کامل داشته باشد .بنا بر قول کلی :فکر خوب قلم مو را از حرکت باز می دارد.
یا همان سرگیجه کاغذ سفید که نویسنده را در تولد کلمات  مشغول می کند،
هنر باید به عنوان نظامی تلقی گردد که بر انبوه تاثیرات جهان خارج بر روح انسان
حاکم است و حساسیت وی در برابر آشفتگی های طبیعت و درک یگانگی و ایمان به وحدتی ذهنی
راهنمای اوست در این تاریکی.
در  نقاشی از آنجا که بداهه برایم شگفتی آور است طریق مکاشفه و اتفاق را همگام با عوامل دیگر
به پیش می برم .طبیعت و هنر که دو چیز متفاوتند در کار من تصوری را نقش می زنند که به  لحاظ صوری و
معنایی   فرم وفضا یی  مشخص دارند. در این فضا هر کسی آزاد است که احساس خود را دریافت کند.
اشتباه آنجاست که  بتوان از نقاشی به طبیعت سوق پیدا کرد ،برعکس باید از طبیعت به نقاشی رسید.
خط به عنوان بیانی ترین ابزار در نقاشی من شناخته می شود .

هیچ نظری موجود نیست: