۱۳۹۰ اردیبهشت ۳, شنبه

پایان شاهنامه



زیستن در دنیای دانش ،بیزاری از جهان آرزوها رابه همراه دارد. بن بستی که آدمی با ابزار علم
پیش روی خود  می نهد  باژگونی دنیای اسطوره و فروریزی  کاخ خیال را  سبب می شود.
مدرنیسم یکی از محصولات  این انشقاق ، جهان بینی ای است که برداشتن خداوند از مرکز واقعیت و
نشاندن انسان بر جایگاه او را  دنبال می کند. جایگزینی فرمانروایی انسان به جای ملکوت خداوند
وتوجه ویژه به فرد و فردگرایی و توانایی های گوناگون افراد انسانی از جمله عقل وحواس  از دلایل این
رویکرد است.
 عقل گرایی ،تجربه گرایی ،انسان مداری ،دنیا گرایی  در قالب روح زمانه جایگزین روح القدس می شود
اینک روح  کل را کنار گذاشته ایم و روح زمانه مرشد و راهنمای ماست.
ما زمان را مطلق ساخته ایم . همانند نیاکانمان نمی انگاریم که اگر آذرخش از دل ابر های تیره ی تودرتو
می درخشد ( نیزه بهرام است که به سوی دیو افکنده می شود.)
اسطوره از خودآگاهی جدا ودر ناخودآگاه سکنی گرفته است.
هنوز در کوه های لرستان ایرانیانی یافت می شوند که  بی اعتنا به دانش نو شاهنامه را کامل از بر
 می خوانندو وقتی به پدیده های شگفت می رسند آنرا با داستان های شاهنامه و نمادهای آن پیوند می دهند.
 انگاره ها یی چنین  با  همه کم فروغی و انزوایش  رازهایی را باخود نهان می برند.

هیچ نظری موجود نیست: