۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۷, شنبه

آندو ،رازگری ماسه و آب




Tadao Ando was born in Osaka, Japan, on September 13, 1941 and was raised by his grandmother. At 10 to 17 years of age, he worked with a local carpenter where he learned to work with wood, building model airplanes and ships.
School-wise, Tadao chose his own method of learning, outside the classroom through visits to buildings in the region and always with a lot of reading about architecture. He studied architecture at his own pace and also visited other customs, cultures and buildings in Europe and North America.
“I was never a good student. I always preferred learning things on my own outside of class. When I was about 18, I started to visit temples, shrines and tea houses in Kyoto and nara; There's a lot of great traditional architecture in the area. I was studying architecture by going to see actual building, and reading books about them.”


آنچه انسان از دنیای درون و بيرون خود درک می کند ، سرانجام به صورت شکلی از بيان و با معنای خاص به عرصه ظهور می رسد . اينکه معانی ، زندگی را شکل می دهند يا زندگی مفاهيم را به وجود مي آورد ، شايد پرداختن به يک دور باطل باشد . اما ملاکهای ارزش گذاری در ذهن انسان معيارهای معناگر و مفهوم ساز هستند ." موسيقی با نت ها نواخته مي شود ، شعر با کلمات سروده مي شود ، معماری نيز برای نواخته شدن و يا حتی سروده شدن احتياج به ايده و کانسپ دارد تا به فضا فرم ببخشد و احساسات انسانی را بيدار کند . ايده و يا مفاهيم شکل دهنده معماری در بطن انتزاع واقعيت های پيرامون مانند طبيعت ، شيوه زندگی يا حتی تاريخ نهفته است . هنر مفهومی و يا حتی معماری مفهوم گرا را مي توان ، شکل انتزاعی از انديشه هايي دانست که در ذهن هنرمند از معنا و اثر هنری پديد مي آيد و سرانجام در ساختاری پيشنهادی و به صورت های بسيار متنوع به نمايش گذاشته شود معماری بدون پشتوانه مفهومی مناسب مانند صدايي است گوش خراش که تنها از قرارگيری چند نت در کنار هم ايجاد شده است و نمی توان آن را موسيقی خواند . معماری تنها تمرين هنرمندانه سرهم بندی کردن يک پلان از پيش تعيين شده نيست ، بلکه معماری هنر معنا دادن به فضا است که يکی از ابزار آن ايده يا مفاهيم انتزاعی است که به صورت تصاوير و طرح ها نمایانگر مي شود . خطی که به منظوری دقيق و حساب شده توسط هنرمند مفهوم گرا ترسيم مي شود ، بعضا مي تواند دنیای ما را دگرگون کند . البته منظور دنيایی با ابعاد معنوی است که در آن برانگیختن ذهن مد نظر است . ترسيم آگاهانه خط تنها هنگامی حادث مي شود که منطق بنا شده بر اساس خواست معمار در روند طراحی نفوذ کرده باشد . در اين صورت نظم فضایی ، نه تنها به شکلی نا آگاهانه که با دلایل منطقی ادراک خواهد شد . به بيان ديگر کانسپت ، سناريويي است که شکل گيری فرم معماری را کارگردانی مي کند . يک معماری مفهومی با جرقه های يک ايده در ذهن معمار آغاز مي گردد . کم کم به صورت طرح ها و تصاوير ، شکل مي گيرد و در نهايت به صورت فضايي نظم یافته در راستای منطق معمار ، عرض اندام مي کند . معماری بدون هيچ يک از اصول گفته شده نمی تواند مفهوم چندانی داشته باشد و تاثيری عميق بر بيننده بگذارد و چند لحظه ای او را به فکر وادارد . زيبایی هنر مفهومی در ايجاد انديشه و در کثرت برداشت های متفاوت از آن است ، زيرا که به تعداد بينندگان آن مي تواند فکر و احساس وجود داشته باشد . در اينجا ست که رابطه هنرمند ، اثر هنری و مخاطب دگرگون مي شود و گاهی در اين رابطه مخاطب و حتی هنرمند بخشی از کليت و شکل اثر هنری و مفهوم آن به شمار مي آيد
درآخر می توان معماری را تجسم همزمان پیچیدگی و انتزاع دانست.
معماری اصلی ترین وسیله رویکرد هایی است که باعث ترکیب متنافر پیچیدگی و انتزاع  در یک کل یگانه است.

من فکر میکنم ، پس هستم
من هستم ،من وجود دارم – این امری مسلم است ؛ اما تا کی وجود دارم ؟ تا زمانی که فکر میکنم... . اما من چه هستم؟یک موجودی که فکر می کند .موجودی که فکر می کند چه موجودی است؟موجودی است که تردید می کند ، میفهمد، درک میکند، اثبات میکند، انکار میکند، آرزو میکند، رد میکند، تصور میکند و همچنین مشاهده می کند .
«رنه دکارت»



بر خلاف تصور عموم ، خلق معماری نه در جهت ارضاء مادی و نیاز روزمرگی انسان است بلکه فرصتی است برای بروز نیروهای تصور و تخیل و بیان آرمانهای ذهنی معمار در قالب فضاهای قابل زندگی . از این جهت است که نیاز های زندگی روزمره انسان ها در قالب فضاهای غنی شده به تحقق می پیوندد و نمایانگر ضرورتهای معنوی و نمادین زندگی مردم می گردد . اندیشه ورزی هنرمند معمار در آنچه می آفریند به روشی نمایان است . شکل و فرم در کلیت کالبدیش مانند یک دژ هنری است و می تواند نماینده نوع اندیشه و تخیل و باورهای ذهنی معمار باشد . معماری و هنر راهی است پایان ناپذیر که هر چه جلوتر ی روید، منظری گشاده تر و چشم اندازی دورتر را دربرابر رهرو این راه می گشاید و او را به رفتن بر می انگیزد . 


He was a truck driver and boxer, he taught himself architecture as he didn't like school and preferred to study his way, visiting and analyzing the works. Tadao Ando has consolidated his name by performing an architecture that's pure, allowing the user to experience space and nature in his works.

معماری مفهومی (conseptual architecture)

معماری به عنوان قاعده سه روش پیشرفت دارد : به واسطه تئوری (علم نظری )، به واسطه تجربه و به واسطه ایده و فکر . روشهای تئوری و تجربه صمیمانه به هم پیوند خورده اند ، چون هر دوی آنها راه های ساختن و به وجود آوردن موثر و در پی دستوراتی هستند . تئوری و تجربه راه حل ها و پاسخ های سوالات را جستجو میکنند ، آنها طرح ریزی های خاتمه هستند . از طرف دیگر معماری کانسپچوآل طرح ریزی مفدماتی است . معماری کانسپچوآل بیشتر تکنیک تحلیل و مطرح کردن سوالات فلسفی است تا پاسخ به آنها .
با توجه به شرایط و زمینه های ایجاد شده در طی قرن 20، هنر مفهومی به عنوان نمادی از آزادی هنری در دهه های 70 و 80 مطرح شد. مجموعه تفکراتی که در جهت هماهنگی و مشارکت «زبان» در کنار فرم هایی از دوران مدرن و معاصر عمل می کردند. هنری اساسا «فکری» و عقیدتی است که برای ارایه نظریات هنرمند تلاش کرده، راهگشای خلاقیت او دربرخورد با موضوعات مختلف است.
واژه مفهوم معادل دقیقی برای کانسپت نیست ، زیرا این کلمه در این جا معنایش ادراک مشخص است و کاملاً مشابه امپرسیون (دریافت) فرانسوی است بنا بر این کانسپچوال آرشیتکچر را نمیتوان به معماری مفهومی ترجمه کرد . مفهوم مرحله ای از ادراک است که پس از تصور ایده در ذهن شکل می گیرد . معنای دقیق کانسپچوال را باید در امپرسیون جست که درک مبهم واحساس بی واسطه و بدون دخالت قوای عقلانی است .در واقع فهمی است که به مرحله ادراک عقلانی و منطقی نرسیده ، فهمی است مبهم .کانسپت دلیل و برهان نیست بلکه کانسپت ادراک فردی از چیزی است . مثلاً چند چیز را با هم بررسی کرده و سپس آنها را  باکنار هم گذاری، یک ادراک و فهم نو پیدا می کنیم ، نباید تصور کرد که اثر هنری بدون اندیشه و ادراک و فهم عقلانی امکان ظهور پیدا میکند . در واقع داعیه هنرمندان کانسپچوال همین است که معتقدند بدون آنکه ادراکات حسی آن ها به مرحله عقلانی برسد ، صرفاً هنگامی است که این احساسات در حد مفاهیم قرار گرفته اند ، کار هنری انجام داده اند و چیزی خلق کرده اند و ساخته اند ، البته هنرمند نمی تواند بدون هدف اثری را خلق کند 
خلاقیت عمل پیچیده ای است که محصول دو فعالیت دیگر میباشد :
1— اختراع 2— تخیل
اختراع یعنی بوجود آوردن و ساختن چیزی که از قبل وجود نداشته است . مرحله اول هر اختراعی مشاهده و جمع آوری اطلاعات است . پس از تفکر در مورد این پدیده که مرحله دوم اختراع است انسان به مرحله سوم میرسد یعنی کشف (مرحله تجرید) و نهایتاً مرحله چهارم که بازگشت به عینیت یا ساختن وسیله ای (مکانی) برای استفاده عملی است .
در معماری و طراحی ما مرتباً با تعبیر و معنا سر و کار داریم و تعبیر در معماری چیزی نیست جز مشاهده آنچه که توجه ما را به خود جلب کرده است ، فکر در مورد آن و کشف اصل موضوع مورد توجه در مرحله ای کاملاًتجریدی و در پایان بازسازی اصل کشف شده طبق قواعدی جدید .
اختراع زمانی اتفاق می افتد که طراح مسیری جدید را برای حل مسائل عملکردی ،سازه ای و ... ابداع کند . این وظیفه طراح است که شرایط و موقعیت های معمولی را به موقعیت های خاص و استثنایی برای ایجاد اثری بدیع تبدیل کند .
کاردرناشناخته ترین زوایا طبعاً با چیزی که فیلیپ جانسن آنرا ریسک می نامد همراه است . ریسکی که به سهم خود در فرهنگ جامعه ما تاثیر می گذارد و باعث تغییر و تکامل می شود . او می گوید :اگر در ساختمان سازی فقط به عملکرد ها یا به کمیت ها بپردازیم و یا برعکس، ساختمان های عجیب و غریب و بی سابقه بسازیم ، زیاد ریسک نکرده ایم و نقش خود را در تغییر تکاملی فرهنگ بازی نکرده ایم . جانسن توصیه می کند که معمار باید به ریسک های خاص و بی ریا تن در دهد . کاری که تمام معماران بزرگ و البته هنرمندان بزرگ بارها در طول تاریخ انجام داده اند : رایت، لکوربوزیه، میس ون در روهه، میکل آنژ، شینکل و ...

به دلیل همین ابداع است که آدمی در عرصه ی هنر و معماری به وجوه ربوبی مفهوم انسان دست پیدا می کند . خالق صفتی است که مخصوص خداوند است و پرتوی از آن در نیروی خلاقه انسان متجلی می شود و صفت خلاقیت را برای انسان به ارمغان می آورد .اگر انسان تنها موجودی است که در مسیر تکامل قرار دارد به دلیل همین نیروی خلاقیت است . وجه تمایز این نیرو با خالق مایشاء در این است که پروردگار جهان را از نیستس به وجود آورده اما انسان از آنچه هست چیزی جدید و نو می آفریند . پس آفرینش هنری با آفرینش هستی دارای نوعی تفاوت اساسی و در عین حال تشابه ویژه است و موجب شرک در وحدانیت پروردگار نمی شود . این است که در آفرینش هنری ، نوآوری و ایجاد اشکال ناشناخته ، اصلی ماهوی حساب می شود .
 تخیل:
در طراحی تخیل به اندازه اختراع و شاید بیش از آن اهمیت دارد . تخیل ، قدرت انسان در تولید فرم ،  یا ایده است . فرایند تخیل هدفمند نیست و از آغاز فعالیت و فایده ای عملی از تخیل انتظار نمی رود . تخیلی که همواره در بند نیاز ها و الزامات عملی باشد به خلاقیت نمی انجامد . تخیل می تواند از نوع تصویری یا مجرد باشد . تخیل مجرد که معنی پرورش یک ایده است می تواند به فرم تبدیل شود .
در زمانی که این تخیل به ایجاد تصویری در ذهن ما منجر شود ، عموماً دو مرحله تخیل تقلیدی و تخیل خلاق وجود دارد . در مرحله اول طراح چیزی را مجسم می کند که از کنار هم قرار دادن خاطرات تصویریش به صورت جدید حاصل شده است این مرحله بستگی به آرشیو ذهنی فرد از خاطرات و اتفاقات و چیزهایی است که مشاهده کرده و تجربه نموده است . پس به عینیت و آنچه از قبل وجود دارد وابستگی تام دارد . در مرحله دوم تصاویر مرحله اول مورد تغییر و تفکر مجدد قرار گرفته و به عناصری مبدل می شوند که تنها در پروژه مورد نظر معنا داشته و به ساختمان یا شیء خارجی تعلق ندارد .
تخیل محصول پردازش دانسته ها و خاطرات تصویری و قرار دادن آنها در روابطی جدید است . تخیل در مرحله نهایی به تخیل خلاق تبدیل می شود و این به معنای فاصله گرفتن از محفوظات ذهنی و ایجاد جهانی جدید از فرم ها و معانی است که تنها در یک اثر هنری منحصر به فرد تبلور می یابند . تخیل دامنه ای وسیع و در حال گسترش دارد و وظیفه آن شکستن قالبهای موجود است .
این تخیل و اختراع نهایتاً سبب به وجود آمدن ایده ها و شکل گیری طرح می گردد اما پر واضح است که در پس هر اندیشه ای معنی و مفهومی قرار دارد .


 
( تادئو آندو )
معمار آماتور و پیرو بانیان معماری مدرن .
 به کار گیری بتن و شیشه و تلفیق عناصر معماری با آب و نور و فضای سبز . معماری مدرن آندو با خانه آزوما شروع شد.
.خصوصیت اصلی این خانه این بود که باید برای دسترسی به هر یک از فضاهای 4 گانه حتما از حیاط داخلی و فضای باز وسط استفاده می شد. یک جور مینی مالیسم یا همان استفاده از حداقل عناصر.
آندو یک معمار بورتالیسم مینی مالیسم است و معتقد است که برای گفتگو با طبیعت باید از معماری تک رنگ استفاده کرد تا عمق طبیعت به وضوح نشان داده شود.
.در موزه کودکان عناصر خشک ساختمان باعث شاخص تر شدن طبیعت شده اند.
کلیسای روی آب و کلیسای نور دو کلیسای متفاوت با منطق معمول معماری کلیسا ها اما با تفکر یک معمار شرقی است. شرقی ها به آمینیم یا پرستش روح طبیعت اعتقاد دارند .
و کلیسای نور: نور به عنوان یک شاخص در قدیم برای سنجش زمان استفاده می شده است . نور در کلیسای نور خیلی محدود و گزینش شده وارد فضا می شود تا از خصلت تاریکی فضا کاسته و در عین حال تاثیر خود را نیز داشته باشد.

عسگری کیا ، محمد سعید- در باب طراحی تادائو آندو  معماری و شهرسازی

هیچ نظری موجود نیست: