۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۹, دوشنبه

عمران ،تصویرگر آزادی

 آنچه در شعر عمران موج می زند عطش به آزادی است.
این آزادی خواهی برای او تصویر هایی لرزان از اشیا یی هستند که هر لحظه تمنای رهایی
را زیر لب نجوا می کنند. آنگاه باد سر می گیرد و سیل کلمات از ظرف هایشان  جدا شده اوج می گیرند
و مار ادر فراسوی مرزها و رودها و در آسمان ها رها می کنند.

سر می رود
گل از سبد
عطر از گل
باد از عطر
چنان که تصویر از آیینه
و زیبایی تو          ازچشم من.
.................................
نامت را بر زبان می آورم
دریا بر من گسترده تر می شود
دریایی که ادامه ی گیسوان توست
کلامت را سرمه چشم می کنم
آفتاب و ماه و ستارگان را
در آب ها می بینم
می خوانمت
موجی بلند به ساحل می دود و دست می گشاید
صدفی پلک می زند
و تو در گیسوانت می تابی.
.......................

لب مرزی رفتیم .خاک را رود دو قسمت می کرد
دیده بانان سر برجی از دور
ناظر مابودند.
ومن بهت زده
ناظر همه گنجشکانی که بی گذرنامه سفر می کردند.
............................
پروانه نشسته روی گل قالی
دنبال چه عطریست در این باغ خیالی
چسبانده به هم بال و پرش را غم گنگی
آنجا که گلی نیست خوشا بی پرو بالی


 

هیچ نظری موجود نیست: